مدت هاست که به نوشتن در یک مدیوم ماندگار و مخصوص به خودم فکر می کنم. مخصوص به خود را می توانم با مشخصه ی “یک صفحه مجازی که با دامین اختصاصی و تو چشم بیا” برایتان مشخص تر کنم. از آن جایی که در ایران به علت تورم و وضعیت زیبای  اقتصادی کشور، واحد زمان و واحد ارز همبستگی لجستیک خاصی پیدا کرده اند می توانم برای روشن تر شدن شروع زمان پرورداندن این ایده بگویم که در آن زمان خرید یک دامین “دات کام” چیزی کمتر از 120 هزار تومان پایم آب می خورد که واضحا خریدش هیچ کس را اذیت نمی کرد. اما امروز که دیگر کائنات دست به دست هم دادند و من آماده ی نشر نشوته هایم شدم و فکر کردم حتی یک شب دیگر عقب انداختن این کار دیگر دیر است و حالا در ساعت سه و نیم پس از نیمه شب در حال نوشتن متن اولم هستم، خواستم برای همین صفحه یک دامین مشابه بگیرم و آرزوی دیرینه ام را به صورت کامل برآورده کنم که متوجه شدم دامین اصلا هم نیاز اصلی نیست! مخصوصا وقتی وزارت بهداشت عزیز حقوق 6 ماه پیشت را هنوز واریز نکرده تا تو خدای نکرده تو از این ولخرجی ها نکنی و دو میلیون و اندی پول بی زبان را پای یک دامین همیشه خواسته شده ی مورد علاقه و زیبایت ندهی و بدانی که داشتن چیزهایی جز ملزومات زنده ماندن اسراف و ناپسند است. بنابراین فعلا تا اطلاع ثانوی (و در حقیقت اطلاع ثانوی از سمت وزارت بهداشت) با همین blogspot ادامه می دهیم.

راستش را بخواهید این اولین بار نیست که شروع و تلاش به نوشتن می کنم. نوشته های مکتوب فیزیکی آن چنانی در آرشیو ندارم اما یکی از محبوب ترین محل های نوشتن برای من اپلیکیشن نوت موبایل هایم بوده است. مخصوصا زمانی که آیفون داشتم و برنامه ی نوتش به راحتی در فضای ابری روی همه ی دیوایس ها باز می شد و حتی الان که خود گوشی نوت سامسونگم این اجازه را می دهد که حتی وقتی حوصله ندارم با قلمش آزادنویسی کنم. درهر حال نوشتن برای من همیشه یک اصل بوده است. حتی مهم تر از خواندن چرا که فکر می کردم نوشته می تواند یک نشانه ی خوب از زیستن من باشد. از این که تا ابد این کلمات نشان دهند که روزی فردی به اسم علیرضا استدلال با چنین تجربه ی زیستی این چنین روزگار می گذرانده است. تلاش دیگرم برای نوشتن شاید به ۵ سال پیش باز می گردد. زمانی که در بین وب سایت های ارایه دهنده ی وبلاگ به medium و virgool رسیدم. که virgool را به خاطر ایرانی بودن ( به صورت دقیق تر فارسی بودن و مخاطب فارسی زبان داشتن)، اسم باحال و تجربه کاربری دلچسبش انتخاب کردم. هرچند که نوشتن مستمر در ویرگول نیز دیری نپایید و از ۵ سال پیش تا همین ۹ ماه قبل که استیصال نوشتن در مورد طرح در زمان ابتلا به آخرین سویه پرسروصدای کووید مرا فرا گرفته بود، ویرگول نیز راکد مانده بود. در این بین حوالی یک سال پیش در یک کارگاه نویسندگی در باشگاه کتاب خوانی “ازتا” با تسهیلگری آقای پیریایی شرکت کردم و شاید این تجربه هم به آن که در حال حاضر این جا می نویسم کمک کرده است. در هر حال،  فکر می کنم در مورد پیدا کردن بلاگر و انتخاب آن در نوشته های بعد بهتر و کامل تر بتوانم توضیح دهم.

در هر حال نوشتن برای من همیشه یک اصل بوده است. حتی مهم تر از خواندن چرا که فکر می کردم نوشته می تواند یک نشانه ی خوب از زیستن من باشد. از این که تا ابد این کلمات نشان دهند که روزی فردی به اسم علیرضا استدلال با چنین تجربه ی زیستی این چنین روزگار می گذرانده است.

 حالا که کمتر از دو ماه به پایان طرحم مانده است، دوباره دچار اضطرار برای نشر تجربه ی زیسته ام به عنوان یک پزشک طرحی شده ام. دلایلش بسیار است. اول و مهمتر از همه آن که نمی خواهم خودم هیچ گاه تجربه ی طرحم را فراموش کنم. همیشه به کیانا گفته ام که روز های طرح از سیاه ترین روز های زندگی ام بوده است. اما همیشه نمی دانستم چرا. حالا که در پایان هستم و به راهی که طی کرده ام نگاه می کنم فکر می کنم به بهترین نحو می توانم بگویم که چرا و چرا نگویم؟ اول از همه برای خودم، برای علیرضا در آینده اش. دوم آن که سال هاست میبینم که خداراشکر در ایران مخصوصا برای کسانی که می خواهند به رشته پزشکی وارد شوند و یا خود پزشکان هیچ منبعی وجود ندارد که تجربه سالیان آینده شان را به آن ها نشان دهد. خود من قبل از ورود به دانشگاه و قبل از شروع طرحم در به در به دنبال جایی بودم که توضیحی در مورد آن چه قرار است به درونش “پرتاب” شوم بدهد. اما نبود که نبود. حال اگر بتوانم گوشه ای از تجربه ی شغلی دو سال اول کارکردن به عنوان یک پزشک را به همقطارانم نشان دهم، بی تردید به یکی از آرزوهای همیشگی ام رسیده ام.

دلایل دیگر برای نوشتن بسیار است که یقین دارم در آینده در مورد آن ها به صورت جسته و گریخته صحبت خواهم کرد، پس تا آینده!

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *