چرا انرژی منفی؟ یا بیا از خوبی های واتفورد بگوییم!

این روزها موتور نوشتنم گرم شده است. با جزییات بهتر بخواهم بگویم این گونه هستم که نوشتن را به هر کاری که ددلاینش در دو روز آینده تمام نمی شود ترجیح میدهم. دیشب نگاهی به صفحه نوشته های منشتر شده ام انداختم و خودم افسرده شدم.  یعنی حتی خودم هم که می دانم در این […]

چرا اعصابمان خرد می شود؟ یا چرا پنج شنبه‌ها کشیک بر نداریم؟

کلا نوشتن در مورد طرح در کشیک‌ها راحت تر است. فشار روانی و استرسی شیفت اورژانس باعث می‌شود نوشته‌ها به واقعیت نزدیک‌تر شوند. اصلا برای همین بود که اصرار داشتم تا همین دو ماه اخر که هنوز طرح هستم، نوشتن را شروع کنم. بعدش دیگر نوشتن در مورد گذشته این چنین حالا و هوایش را […]

چرا عادی نمی شود؟ یا چرا نمی‌دانم مشکل کجاست

شاید هنوز برای نوشتن درباره‌ی این موضوع زود باشد. شاید دارم عجله می‌کنم و چند ماه دیگر که طرح تمام شد و کار کردن به معنای واقعی کلمه را شروع کردم بتوانم بهتر موضوع امشب را تحلیل کنم. اما حس می‌کنم که باید بنویسم چرا که مدت هاست به آن فکر می‌کنم و تقریباً هیچ […]

چرا بیزارم؟ یا به وقت یک نیمه شب پس از دوسال

می‌توان گفت که هوای نیمه‌شب حیاط بیمارستان دیگر سرد نیست و خنک است و می‌توان دو ساعت پس از نیمه شب روی یکی از نیمکت‌ها نشست و تازه فهمید که پس از نزدیک دو سال گذران عمر به ندرت ساعت دو نیمه شب آنقدر فارغ از بیماران اورژانس بوده‌ام و به ندرت این چنین این […]

چرا نوشتن؟ یا شروعی هم زمان با پایان طرح.

معاشرت‌های عمیق به بهانه‌ی کتاب؛ در باشگاه کتابخوانی ازتــا

مدت هاست که به نوشتن در یک مدیوم ماندگار و مخصوص به خودم فکر می کنم. مخصوص به خود را می توانم با مشخصه ی “یک صفحه مجازی که با دامین اختصاصی و تو چشم بیا” برایتان مشخص تر کنم. از آن جایی که در ایران به علت تورم و وضعیت زیبای  اقتصادی کشور، واحد […]