مدتی است دنبال فراغت این روزهایم بودم تا کمی به یادآوری دانش دست و پا شکسته قبلی htmlام بپردازم و با خرید یک هاست و دامین بلاگ شخصی ام را راه اندازی کنم. به فکر بودم که از سرویس های آماده مثل WordPress و یا joomla استفاده کنم. از آن جایی که برایم مهم بود که در این دو ماه آینده که به انتهای طرح مانده است اطلاعات طرح را منتشر کنم و در حقیقت نوشتن و انتشار برایم اهمیت و اولویت بسیار بیشتری نسبت به یادگیری کار با سرویس های پیچیده تری مثل دو سرویس نام برده بود، در نتیجه بلاگر را انتخاب کردم. راستش را بگویم، بودن نام گوگل پشت سر بلاگر و ارادت شخصی اینجانب به گوگل هم باعث شد کنجکاوی و سبک سنگین کردن بیش از حد را کنار بگذارم و یک شبه بیایم و بنویسم! فعلا آینده دور و درازی برای بلاگرم در نظر ندارم، اما فکر می کنم که احتمالا دوستی بلند مدتی را با پسر گوگل تجربه خواهم کرد.
مساله دیگری که در میان گشت و گذار برای پیدا کردن پلتفرم مناسب برای یک صفحه شخصی به آن برخوردم، سیر تغییرات وبلاگ ها از ابتدای پیدایش آن ها و blogging boom در سال های میانی دهه 90 میلادی تا به امروز بود.در حقیقت می خواستم ببینم که آیا واقعا وبلاگ نویسی در حال سقوط است؟ نتیجه آن بود که در حالی که می توانم تا حدی با این بیانیه موافق باشم، فکر می کنم به جای اینکه منقرض شود، دارد به چیز دیگری تبدیل می شود. همانند همه ی چیزهای دیگر! امروزه اگر از چیزی پول درنیاید آن چیز فراموش می شود. پس اگر هنوزهم بلاگینگ به سبک و سیاق گذشته – و نه مانند آن چه در شبکه های اجتماعی به عنوان “اینفلوئنسر” از آن یاد می شود – وجود دارد، حتما باید بتوان از گوشه ای از آن پول درآورد و تمام!
در ادامه داستانی از سیر تغییر وبلاگ ها برایتان شرح می دهم:
پس از blogging boom، زمان، زمان گوگل بود. قبل از موتورجست و جوی گوگل جلب توجه و شناخت برای نوشتن تجربه ای بسیار دردناک برای بلاگر ها بود. حتی در وب اولیه، جلب توجه از طریق چیزهایی مانند گروه های خبری انجام می شد. در حالی که قبلاً موتورهای جستجوی دیگری وجود داشتند (Lycos، Ask Jeeves، و غیره)، وقتی گوگل موتور جستجوی خود را در اواخر دهه 1990 راه اندازی کرد، وبلاگ ها راه بهتری برای یافتن داشتند.
ماجرای بعدی در سال 2003 اتفاق افتاد، وقتی که پلتفرم وبلاگ نویسی وردپرس صحنه را ایجاد کرد و به نظر من، این لحظه نقطه عطفی بود که واقعا جنبش وبلاگ را راه اندازی کرد. با پلتفرم قوی و منعطف وردپرس، وبلاگ نویسی برای همه آسان تر و در دسترس بود.
امروزه اگر از چیزی پول درنیاید آن چیز فراموش می شود. پس اگر هنوزهم بلاگینگ به سبک و سیاق گذشته – و نه مانند آن چه در شبکه های اجتماعی به عنوان “اینفلوئنسر” از آن یاد می شود – وجود دارد، حتما باید بتوان از گوشه ای از آن پول درآورد و تمام!
خب بلاگ ها فراگیر شدند؟ پس زمان پول درآوردن از آن ها بود. بنابراین زمانی که Google AdSense در اوایل دهه ۲۰۰۰ به صحنه آمد بتدیل به یک موهبت بزرگ برای بلاگر ها شد. این بازی دو سر سود بود. تبلیغکنندگان میتوانستند محصولات خود را به کاربران تشنه نشان دهند و وبلاگنویسان هم مقداری پول به جیب می زدند. کار گرفت، خوب هم گرفت!
متأسفانه سرعت تغییرات تکنولوژی همواره بیش از حد تصور است. حتی در کمتر از یک دهه از شروع رونق وبلاگ نویسی، امکان کسب درآمد مداوم و آسان از تبلیغات وبلاگ عملا وجود نداشت. دلیل اصلی این مشکل، زحمت زیاد ساخت یه وبلاگ و درآمد کم آن بود. در حقیقت دیگر وبلاگ نویسی به عنوان یک “هابی” در کنار زندگی شما نمیتوانست قرار بگیرد و تنها برخی از وبلاگ نویسان بسیار موفق (به ویژه آنهایی که در اوایل بازی شروع کردند) ممکن بود هنوز درآمد تبلیغاتی از نوع AdSense را به عنوان منبع درآمد اصلی شناسایی کنند.
در حالی که وبلاگ نویسان هابی هنوز وجود دارند، آن دسته از وبلاگ نویسانی که جدی تر بودند، به سرعت متوجه شدند که برای ادامه کار یک وبلاگ تلاش زیادی می طلبد. همانطور که چشم انداز وبلاگ نویسی بیشتر و بیشتر رقابتی می شود – نه تنها با وبلاگ های دیگر، بلکه با هر گزینه محتوایی دیگر ماندد صفحه های اجتماعی – وبلاگ نویسان در می یابند که باید سرمایه گذاری بیشتری در تبلیغات و مدیریت انجام دهند. طنز ماجرا این جاست که این همه زحمت و تبلیغ برای آن است که وبلاگ نویسان هابی بتوانند در وبلاگ خود از تبلیغات پول در بیاورند! بیهوده به نظر می رسد، اینطور نیست؟
این جاست که تبلیغ در وبلاگ ها نقش جدیدی به خود می گیرد. وبلاگ نویسانی که فالوورهای قابل توجهی دارند اکنون اینفلوئنسر در نظر گرفته می شوند زیرا می توانند نظرات و رفتار خرید فالوورهای خود را تحت تأثیر قرار دهند. این باعث می شود آنها برای تبلیغ کنندگان جذاب باشند. بنابراین تبلیغکنندگان ممکن است به آنها انگیزههایی ارائه دهند تا درباره محصولات و خدمات در وبلاگها، وبسایتها و کانالهای رسانههای اجتماعی صحبت کنند. این مشوق ها می تواند شامل محصولات رایگان، فرصت های VIP و اصل قضیه یعنی پول نقد باشد. امروزه، «وبلاگرها» حتی ممکن است بیشتر تمایل داشته باشند که خود را «اینفلوئنسر» بنامند، به این امید که حامیان تبلیغاتی پیدا کنند.
طنز ماجرا این جاست که این همه زحمت و تبلیغ برای آن است که وبلاگ نویسان هابی بتوانند در وبلاگ خود از تبلیغات پول در بیاورند! بیهوده به نظر می رسد، اینطور نیست؟
مقالات و پست های وبلاگ اکنون شروع به نامگذاری “محتوا” کرده اند. محتوا حالا شکل های مختلفی به خود می گیرد. در حقیقت ممکن است ترکیبی از پادکست، وبینار، ویدئو، دوره های آنلاین و عکس و یا همان مقاله های سنتی باشد. اگرچه منبع درآمد مستقیم نیست، اما هدف اصلی محتوا ایجاد یک فالوور و تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر است که می تواند سودآور باشد.محتوا همچنین می تواند توسط وبلاگ نویسان یا با فروش محصولاتی مانند کتاب های الکترونیکی و دوره های آنلاین، فروخته شود. اما برخلاف درآمد تبلیغاتی از نوع AdSense که نیاز به اقدام کمی یا بدون هیچ اقدامی از طرف بازدیدکننده ها دارد، فروش محتوا یک جریان درآمد خودکار نیست و در نتیجه نیاز به تلاش اختصاصی بازاریابی و فروش دارد و این شروع بیزینسی شدن وبلاگ هاست.
در عناوین فرعی بحث بالا، سه عبارت در نقل قول وجود داشت: اینفلوئنسر، محتوا و بیزینس. بردن نام این سه در کنار هم اتفاقی نبود. امروزه، ترکیب این سه جنبه بیانگر آنچه وبلاگ نویسی امروزی است: کسب و کار محتوا. ماموریت اصلی چنین کسب و کاری ایجاد فالوور و درآمد است. تقریباً با همه اش در این جا مخالفم! اول از آن با این مخالفم که بلاگری یک کسب و کار شود، بعد با آن که محتوا را برای و بر اساس فالوور ات تولید کنی و تهش هم تولید محتوایت بنده ی درآمدت بشود.
بنابراین برنامه من فعلا و برای این جا این است که یک بلاگر هابی باشم و محتوایم را نشر دهم. بریم و ببینیم چه می شود!

*** پی نوشت: یادم نرود که بگویم علارغم این که بلاگر کاملا از زبان فارسی پشتیبانی می کند و کارکردش رضایت بخش است. اما هنوز و همچنان به دنبال پیدا کردن semi-space هستم! اگر پیدا کردید برایم کامنت کنید! ***